به قلم :   parse        5 / 3 / 1392   

 مهمترین اسناد تاریخی دربارهي اسکندر سالها پس از او به دست نویسندگانی که به اعتراف
خودشان شیفتهي نام و یاد او بودند، نگاشته شده و پربیراه نیست که این اسکندرنامههاي یونانی
را فیکشنی آرمانخواهانه بدانیم. اتفاقا بسیاري همین سخن را درباره گزنُفون که 100 سال پس از
مرگ کوروش بزرگ، زاده شد و دربارهي او کتابی نوشت، میزنند. ولی چون به
تاریخنوشتههاي دیودور، پلوتارك، کُنت کورتیوس، آریان و یوستین. که 250 تا 450 سال با
اسکندر فاصله دارند، میرسند، چنین حکمی نمیدهند. با این همه نباید از این سوي بوم بیوفتیم و
اسکندر را به کل افسانه بگیریم. بلکه باید تنها به همین 5 منبع کهن و گفتارهاي پراکندهي بروس
و استرابون نظر کنیم و چهرهي استورهاي اسکندرنامههاي یونانی و ایرانی دیگر را از ادبیات به
تاریخ راه ندهیم.
تمایل اسکندر به همجنسگرایی باعث شد تا خیلی دیر پیوند همسري بسته و فرزند خود را
به چشم نبیند. بدین دلیل هنگامی که در بستر مرگ افتاد همگان متوجه شدند که هیچ جانشینی
براي او وجود ندارد. در این هنگام دو پیشنهاد مطرح شد. نخستین از آن سرداري به نام پردیکاس
بود که بر اساس آن یک شوراي سلطنتی برآمده و تا زاده شدن فرزند اسکندر از رکسانا، درنگ
شود. تا سپس او به جاي پدر تکه بزند. گویا اسکندر انگشتر مهر خود را به پردیکاس سپرده و
در پاسخ به اینکه چه کسی باید او را جانشین شود، گفته بود، آنکه از همه بهتر است! 1
گویی بیشتر مقدونیان با این نظر مخالفت کردند. شاید چون پسر او را برآمده از خونی
ایرانی میدانستند و ضمنا تا رسیدن این فرزند به سن قانونی زمان زیادي مانده بود و این برابر
بود با قدرتیابی خود پردیکاس. پس پیشنهاد دیگري از سوي یکی دیگر از فرماندهان به نام

ملیآگر مطرح شد که برابر آن برادر اسکندر، پسر نامشروع و دیوانه فیلیپ از یک روسپی
مقدونی را که آریده نام داشت به شاهی برگزینند.
بنابر گزارش کورتیوس، مذاکرات به جایی نرسیده و جنگ در دستور کار قرار گرفت.
پیروز این جنگ پردیکاس بود که سپاه فیلها را در اختیار داشت، حال آنکه ملیآگر جز
پیادهنظام نداشت. مخالفان کشته شده و بابل در کنترل پردیکاس قرار گرفت.
اما همچنانکه انتظار میرفت کسی را حوصله دنیا آمدن پسر اسکندر نبود. آنتیپاتر در
مقدونیه و یونان و بتلمیوس در مصر و سرداران دیگري در آسیاي خُرد و ایونی و خاورمیانه
خود را فرماندار خواندند و به همین آسانی وحدت جهانی که هخامنشیان آنرا تثبیت کرده و
اسکندر خواهان توسعه آن بود، از میان رفت. اشاره به تکتک این سرداران مقدونی و
ساتراپیهاي آن واقعا براي ما سرگیجهآور و نالازم است. چراکه دولت مستعجل آنان چند صباحی
دوام نمیآورد.
برسینه دختر داریوش سوم که دیگر همسر اسکندر بود نیز گویا همین زمان داراي فرزند
پسري شده بود و از این رو براي نقشههاي پردیکاس خطرناك بود. پس پردیکاس براي پشتیبانی
از رکسانا، برسینه را کشت. ولی خودش در جنگ با بتلمیوس فرماندار مصر کشته شد. بتلمیوس
همچنین توانست پس از دو سال جنازهي اسکندر را به اسکندریه مصر آورده و آنجا دفن سازد.
دوباره در مذاکره گشوده شده و در نشستی در سوریه، آنتیپاتر به عنوان نائب سلطنت و
سرپرست اسکندر کوچک (فرزند رکسانا) برگزیده شد. اما چندي پس از آن آنتیپاتر درگذشته
و هیچ اجماعی بر سر جانشینش رخ نداد. تا اینکه اُلمپیاس (مادر اسکندر) با کشتن رقیبان،
توانست خود را شاه مقدونیه بخواند. ولی در پایان خودش نیز کشته گردید و قدرت به چنگ
آنتیگونس یکم افتاد. یکی از سرداران آنتیگونس که در پیروزيهاي او نقش بزرگی داشت
شخصی بود به نام سلوکوس که به دلیل اختلاف نظرهایش از او جدا شده و به بتلمیوس در مصر
پیوست. سپس بتلمیوس در جنگی نسبتا بزرگ در غزه، بر آنتیگونس پیروز شده و خاورمیانه و
ایران را از او گرفته و به سلوکوس داد. اما رخداد غم انگیز کشته شدن اسکندر کوچک و رکسانا
توسط سردار دیگر مقدونی، کاساندار، پسر آنتیپاتر بود. با توجه به کشتار دیگر همخونهاي
اسکندر و فیلیپ، هیچ نسلی از آنان باقی نمانده و رویاي ایجاد دومان اسکندریان از میان رفت

در ادامه جنگهاي جهانی، آنتیگونس با سپاهی 190 هزار نفره با تمام نیرو به مصر لشکر
کشید ولی باز هم کامیاب نشد و در پایان در جنگی در آسیاي خُرد کشته شد تا فضا براي رقیبان
بازتر شود. در این زمان سلوکوس خود را شاه ایران و میانرودان میدانست. بتلمیوس در مصر
جایگاهش تثبیت شده بود و دیمیتریوس یکم پسر آنتیگونس نیز در کاپادوکیه و ایونی
فرمانروایی میکرد.
جهان از لحظه مرگ اسکندر تا 22 سال ( 300 پ.م) کاملا در جنگ و آشوب و خونریزي
بود. بدین ترتیب زندگی آن بخشی از مردمانی که از دوران اسکندر جان سالم به در برده بودند،
در این زمان به تباهی کشیده شد. پارسه و شوش و هگمتانه و ري را خود اسکندر و یارانش به
ویرانی کشاندند. بابل و شهرهاي میانرودان و خاورمیانه و آسیاي خُرد نیز در این سالها به
شهرهایی نیمه مخروبه بدل شدند. آیا این بود آنچه که اسکندر و استادش ارستو رویاي آنرا
داشتند! و آیا این است آن دستاوردهایی که پژوهشگران اسکندرپرست در این چند سده اخیر با
افتخار از آن یاد کردهاند؟
پس از این تاریخ نیز جنگ در خود اروپا ادامه یافت. دمیتریوس در جنگ با الکساندر پسر
کاساندار که شاه یونان و مقدونیه شده بود پیروز شده و سلطنت در اروپا در خاندان آنتیگونس
تثبیت گردید.

« جاوید ایران و ایرانی جاویدان کوروش بزرگ»

بن مایع (منبع) :chaldoran.net


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها پارسه: ایران, در اشغال, مقدونیه, اسکندر, ساسانیان, پارسه, ایران من,